بس لابه که بنمودم و دل دار نپذرفت
بس لابه که بنمودم و دل دار نپذرفت
بس لابه که بنمودم و دل دار نپذرفت
بس لابه که بنمودم و دل دار نپذرفت
بس لابه که بنمودم و دل دار نپذرفت
بس لابه که بنمودم و دل دار نپذرفت
بس لابه که بنمودم و دل دار نپذرفت
بس لابه که بنمودم و دل دار نپذرفت
بس لابه که بنمودم و دل دار نپذرفت
بس لابه که بنمودم و دل دار نپذرفت
بس لابه که بنمودم و دل دار نپذرفت
صد بار فغان کردم و یک بار نپذرفت
صد بار فغان کردم و یک بار نپذرفت
صد بار فغان کردم و یک بار نپذرفت
صد بار فغان کردم و یک بار نپذرفت
صد بار فغان کردم و یک بار نپذرفت
صد بار فغان کردم و یک بار نپذرفت
صد بار فغان کردم و یک بار نپذرفت
صد بار فغان کردم و یک بار نپذرفت
صد بار فغان کردم و یک بار نپذرفت
صد بار فغان کردم و یک بار نپذرفت
صد بار فغان کردم و یک بار نپذرفت
از دست غم هجر به زنهار وصالش
از دست غم هجر به زنهار وصالش
از دست غم هجر به زنهار وصالش
از دست غم هجر به زنهار وصالش
از دست غم هجر به زنهار وصالش
از دست غم هجر به زنهار وصالش
از دست غم هجر به زنهار وصالش
از دست غم هجر به زنهار وصالش
از دست غم هجر به زنهار وصالش
از دست غم هجر به زنهار وصالش
از دست غم هجر به زنهار وصالش
انگشت زنان رفتم و زنهار نپذرفت
انگشت زنان رفتم و زنهار نپذرفت
انگشت زنان رفتم و زنهار نپذرفت
انگشت زنان رفتم و زنهار نپذرفت
انگشت زنان رفتم و زنهار نپذرفت
انگشت زنان رفتم و زنهار نپذرفت
انگشت زنان رفتم و زنهار نپذرفت
انگشت زنان رفتم و زنهار نپذرفت
انگشت زنان رفتم و زنهار نپذرفت
انگشت زنان رفتم و زنهار نپذرفت
انگشت زنان رفتم و زنهار نپذرفت
گه سینه ز غم سوختم و دوست نبخشود
گه سینه ز غم سوختم و دوست نبخشود
گه سینه ز غم سوختم و دوست نبخشود
گه سینه ز غم سوختم و دوست نبخشود
گه سینه ز غم سوختم و دوست نبخشود
گه سینه ز غم سوختم و دوست نبخشود
گه سینه ز غم سوختم و دوست نبخشود
گه سینه ز غم سوختم و دوست نبخشود
گه سینه ز غم سوختم و دوست نبخشود
گه سینه ز غم سوختم و دوست نبخشود
گه سینه ز غم سوختم و دوست نبخشود
گه تحفه ز جان ساختم و یار نپذرفت
گه تحفه ز جان ساختم و یار نپذرفت
گه تحفه ز جان ساختم و یار نپذرفت
گه تحفه ز جان ساختم و یار نپذرفت
گه تحفه ز جان ساختم و یار نپذرفت
گه تحفه ز جان ساختم و یار نپذرفت
گه تحفه ز جان ساختم و یار نپذرفت
گه تحفه ز جان ساختم و یار نپذرفت
گه تحفه ز جان ساختم و یار نپذرفت
گه تحفه ز جان ساختم و یار نپذرفت
گه تحفه ز جان ساختم و یار نپذرفت
بس شب که نوان بودم بر درگه وصلش
بس شب که نوان بودم بر درگه وصلش
بس شب که نوان بودم بر درگه وصلش
بس شب که نوان بودم بر درگه وصلش
بس شب که نوان بودم بر درگه وصلش
بس شب که نوان بودم بر درگه وصلش
بس شب که نوان بودم بر درگه وصلش
بس شب که نوان بودم بر درگه وصلش
بس شب که نوان بودم بر درگه وصلش
بس شب که نوان بودم بر درگه وصلش
بس شب که نوان بودم بر درگه وصلش
تا روز مرا در زد و دیدار نپذرفت
تا روز مرا در زد و دیدار نپذرفت
تا روز مرا در زد و دیدار نپذرفت
تا روز مرا در زد و دیدار نپذرفت
تا روز مرا در زد و دیدار نپذرفت
تا روز مرا در زد و دیدار نپذرفت
تا روز مرا در زد و دیدار نپذرفت
تا روز مرا در زد و دیدار نپذرفت
تا روز مرا در زد و دیدار نپذرفت
تا روز مرا در زد و دیدار نپذرفت
تا روز مرا در زد و دیدار نپذرفت
گفتم که به مسمار بدوزم در هجرش
گفتم که به مسمار بدوزم در هجرش
گفتم که به مسمار بدوزم در هجرش
گفتم که به مسمار بدوزم در هجرش
گفتم که به مسمار بدوزم در هجرش
گفتم که به مسمار بدوزم در هجرش
گفتم که به مسمار بدوزم در هجرش
گفتم که به مسمار بدوزم در هجرش
گفتم که به مسمار بدوزم در هجرش
گفتم که به مسمار بدوزم در هجرش
گفتم که به مسمار بدوزم در هجرش
بسیار حیل کردم و مسمار نپذرفت
بسیار حیل کردم و مسمار نپذرفت
بسیار حیل کردم و مسمار نپذرفت
بسیار حیل کردم و مسمار نپذرفت
بسیار حیل کردم و مسمار نپذرفت
بسیار حیل کردم و مسمار نپذرفت
بسیار حیل کردم و مسمار نپذرفت
بسیار حیل کردم و مسمار نپذرفت
بسیار حیل کردم و مسمار نپذرفت
بسیار حیل کردم و مسمار نپذرفت
بسیار حیل کردم و مسمار نپذرفت
بر دشمن من زر به خروار برافشاند
بر دشمن من زر به خروار برافشاند
بر دشمن من زر به خروار برافشاند
بر دشمن من زر به خروار برافشاند
بر دشمن من زر به خروار برافشاند
بر دشمن من زر به خروار برافشاند
بر دشمن من زر به خروار برافشاند
بر دشمن من زر به خروار برافشاند
بر دشمن من زر به خروار برافشاند
بر دشمن من زر به خروار برافشاند
بر دشمن من زر به خروار برافشاند
وز دامن من در به انبار نپذرفت
وز دامن من در به انبار نپذرفت
وز دامن من در به انبار نپذرفت
وز دامن من در به انبار نپذرفت
وز دامن من در به انبار نپذرفت
وز دامن من در به انبار نپذرفت
وز دامن من در به انبار نپذرفت
وز دامن من در به انبار نپذرفت
وز دامن من در به انبار نپذرفت
وز دامن من در به انبار نپذرفت
وز دامن من در به انبار نپذرفت
پذرفت مرا اول و رد کرد به آخر
پذرفت مرا اول و رد کرد به آخر
پذرفت مرا اول و رد کرد به آخر
پذرفت مرا اول و رد کرد به آخر
پذرفت مرا اول و رد کرد به آخر
پذرفت مرا اول و رد کرد به آخر
پذرفت مرا اول و رد کرد به آخر
پذرفت مرا اول و رد کرد به آخر
پذرفت مرا اول و رد کرد به آخر
پذرفت مرا اول و رد کرد به آخر
پذرفت مرا اول و رد کرد به آخر
هان ای دل خاقانی پندار نپذرفت
هان ای دل خاقانی پندار نپذرفت
هان ای دل خاقانی پندار نپذرفت
هان ای دل خاقانی پندار نپذرفت
هان ای دل خاقانی پندار نپذرفت
هان ای دل خاقانی پندار نپذرفت
هان ای دل خاقانی پندار نپذرفت
هان ای دل خاقانی پندار نپذرفت
هان ای دل خاقانی پندار نپذرفت
هان ای دل خاقانی پندار نپذرفت
هان ای دل خاقانی پندار نپذرفت